شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

سالک یزدی

ابرم، به روزگارخودم گریه می‌کنم

چشمم، به حالِ زار خودم گریه می‌کنم


هر شب به یاد عمرِ به غفلت گذشته‌ام

چون شمع بر مزار خودم گریه می‌کنم


عمری گریستم به تمنّای یار و حال

بر قلب داغدار خودم گریه می‌کنم


بر من جفا و طعنه‌ی بیگانه سهل بود

از دست جورِ یار خودم گریه می‌کنم


این گریه‌ها، سرشکِ غریبانه نیستند

همواره در دیار خودم گریه می‌کنم


مثل درختِ شاخه‌شکسته، گَهِ بهار

در پای شاخسار خودم گریه می‌کنم


از بس گریست چشم من از دست این و آن

بر چشم اشکبار خودم گریه می‌کنم


تاکم، فرازِ دار بُود خان و مان مرا

پیوسته روی دار خودم گریه می‌کنم


فوّاره‌ام، نمی‌رسد آزار من به کس

در حیطه‌ی حصار خودم گریه می‌کنم


«سالک!» کنون که نیست مرا یار و همدمی

با درد بی‌شمار خودم گریه می‌کنم...


سالک یزدی 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد