با خنده گفت و رفت ، که بختت بلند باد !؟
کوتاه شد حکایت من ، گریه دار هم ...
سجاد رشیدی پور
در نعلِ سمندِ او شکلِ مهِ نو پیدا
وز قدِ بلندِ او بالای صنوبر پست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست
حافظ
به هم رسیدن ما جز خیالبافی نیست
برای وصل، فقط اشتیاق کافی نیست
به چشمزخم کسی بیگمان گرفتارم
اگر به چشم تو این حرفها خرافی نیست
گره به زلف تو افتاد و چشم پوشیدم
که در طریقت ما جای موشکافی نیست
اگرچه فرصت جبران بیوفایی توست
مرا خیال سرِ سوزنی تلافی نیست
شبیه آینهها از غبارِ آه پرم
به خود دچارم و تابِ غم اضافی نیست
محمدحسن جمشیدی
به تکلّم، به خموشی، به تبسم، به نگاه...
میتوان بُرد به هر شیوه دل آسان از من
کلیم کاشانی
این هستِ نیست را به خدا ما نخواستیم
دنیا تمام مال شما... ما نخواستیم
دلخوش به اینکه فاتح قلبم شدی مباش
اینجا کسی نیامده تا ما نخواستیم !
مجید ترکابادی