پس از تو پیش که ای مهربانی تو پناهم
برم شکایتِ این لحظه های از تو بری را ؟
کجاست « قیس » ؟ ، کز این نامه ، چشم بسته بخوانم ،
برای او همه ی فصل های در به دری را
شراع همدلی ات را بکش به نام من ای دوست !
اگر به غیر سپردی ، سکان همسفری را
حسین منزوی
تو از تمام عزیزانِ من عزیزتری
که با تو سَرشدن از عمر من حساب نشد
هوای مهر تو در جای جای دل پیچید
چنانچه هیچ دلی غرق اضطراب نشد
بدون روی تو، اندیشههایمان سنگیست
کجاست آن دل سنگی که بیتو آب نشد
خودت بیا و برای خودت دعاگو باش
دعای منتظرانت که مستجاب نشد
لعنت به پنجشنبه و دستان بستهاش
نفرین بر آن سکوتِ به عالم نشستهاش
انگار با تو عقربهها خواب ماندهاند
چسبیدهام به شعر و به وزن گسستهاش
در دیدگانِ ثانیهها غرق میشوم
وقتی که میرسم به شب دلشکستهاش
برخیز و باز با نخِ صحبت بکِش مرا
بیرون، از این کلافگی عصر خستهاش
فردا که تا فرا برسد، باز میکُشد
ما را غروب جمعه و آن دار و دستهاش!
نسرین حیدری
محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاریست
دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداریست
فدای سرخی لبهایت هر آنچه خون جگر خوردم
دلِ شکسته عاشق را چه احتیاج به دلداریست
کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما، افسوس!
شراب خوردن ما بیهم فقط فرار ز هُشیاری است
ز دلبریدن و دلبستن به یک طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو میبینم؛ نه اشتیاق نه بیزاریست
چو کوه دید غرض دریاست؛ به رود اجازه رفتن داد
ز دوست دستکشیدن گاه غرور نیست؛ فداکاریست
فاضل نظری
اگر پایان بگیرد زندگی با بوسههای مرگ
چه چیزی بهتر از آغوش واکردن برای مرگ
چه زندان غمانگیزی که زندانبان خود باشی
بیاید از در و دیوار دنیایت صدای مرگ
خداوندا مرا راحت کن از تبعیدگاه تن
چرا یک جای خالی نیست در مهمانسرای مرگ
به هرجایی که میرفتم میان خلق میدیدم
نگاهی تازه از لبخندها و هایهای مرگ
دل من! عشق هم دیگر مرا از خود نمیداند
ندارم آرزویی در جهان غیر از هوای مرگ
محمدحسن جمشیدی