خودیها دشمنند آخر چه امیدی به دیگرهابرادر را به چاه انداختند اینجا برادرهانمیدانی چقدر از خواندن تاریخ بیزارمپُرند از واقعیتهای ننگآمیز دفترهاخبر دارند در بندند وقتی بازمیگردندمگر آدم بیاموزد وفا را از کبوترها ...!