،آنی عمیقا دوستت دارم
آنی شدیدا از تو بیزارم!
آدم چرا گاهی نمی داند چه می خواهد؟
،،هی شعله های دردهایت را نبر بالا
از غصه هایت سر نخواهی رفت!
،از کنار پنجره
خیره میشوم میان حوض:
باز گرم بازیاند
ماه و ماهیان حوض!
،صبح
با لباس روشنش
مثل یک پزشک آمد و
درد تازهای به دردهایمان اضافه شد!
،زندگی «زندانگی»ست:
بال پروازی که هست،
حال پروازی که نیست!