خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته، به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هق هقِ تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه...! نفرین نمی کنم... نکند
به او -که عاشق او بوده ام- زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
دست من گیر که این دست همان است که من
بارها از غم هجران تو بر سر زده ام .. .
رکن الدین قمی
سیگارهای بهمنش را دوست دارم
بوی بد پیراهنش را دوست دارم
گفتند دیوانه ، شنیدی زن گرفته ؟
دیوانه ام ، حتی زنش را دوست دارم ...
نفیسه بالی
عطر خوش پیراهنش را دوست دارم
گل های روی دامنش را دوست دارم
گفتند دیوانه ! ندیدی شوهرش را ؟
دیوانه هستم شوهرش را دوست دارم ...
سیامک کیهانی
این عاشقان پیوسته غم را دوست دارند
بی سهم می مانند و کم را دوست دارند
قانون و حرمت را نمیفهمند انگار
زن ها و شوهرهای هم را دوست دارند ...
داوود جمشیدی
.
گریه لازم نیست اظهار محبت را ولی
عشق در روز ازل با چشم گریان خو گرفت ...
ابوالحسن فراهانی