گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد
گیرم نه تو گفتی ... نه شنیدی ... نه تو بودی ...
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد
تقویم دروغ است ! تو اصلا ننوشتی
میلاد عزیز دل من پنجم مرداد
با آن همه دلبستگی و عشق چه کردی
یک بار دلت یاد من خسته نیفتاد
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات اباد
این بود جواب من دل خسته ی عاشق
شیرین رقیبان شده ای از لج فرهاد
باشد گله ای نیست خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب دمت گرم دلت شاد
سلام به تمام دوستان و بازدید کننده های عزیز.
اول از همه معذرت میخوام که پاسخگوی پیام ها و نظرات شما دوستان نیستم ، ولی زیر همین پست تو بخش نظرات پاسخگوی سوالات دوستان هستم.
تو را صبحی مه آلود از دل یک خواب آوردم
تنت را ریختم در شیشۀ مهتاب آوردم
خریدم از پری ها جفت مروارید چشمت را
و از اعماق دریاهای بی پایاب آوردم
خود من یافتم در قصه ها تخم نگاهت را
تو را من کاشتم، من سایه بودم، آب آوردم
بپرس این دست های هرزۀ آمادۀ چیدن
کجا بودند وقتی کالی ات را تاب آوردم؟
بریز از خویش زنبیل مرا از خواستن پر کن
برای شاخه هایت یک زمستان خواب آوردم
مهدی فرجی
مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
خیانت قصه ی تلخی است اما از که می نالم ؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را
فاضل نظری