ﺑﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻌﯿﻦ ﻭ ﺩﻫﺨﺪﺍ ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻧﻮ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺭﺍ ....
نیما شکرکردی
حل نشد با دل من مسئلهی چشم شما
میکنم لحظه به لحظه گِلهی چشم شما
اگر از ماندنِ تکراری من دلگیرید
میروم سر نرود حوصلهی چشم شما
خدا گذاشت تو را تا مرا محک بزند
تو را گذاشت به زخم دلم نمک بزند
تو را گذاشت سر راه من، که سبز شوی
و بعد سیب... که شاید به من کلک بزند!
نه عدل نیست! ولی آفرید از آغاز
دل مرا که برای دل تو لک بزند
جمشید عباسی