دردی دوا نمیکند از من ترانههام
من آرزوی وصل تو را میبرم به گور
تعریف کردم از تو، تو را چشم میزنند
هان ای غزل! بسوز که چشم حسود کور
حامد عسکری
تنهاتر از آنچه فکر کردی بودم
همرنگ خزان و برگ زردی بودم
این خصلت من که نیست، تصویر شماست
این بود که من آدم سردی بودم...
گلناز میرترابی
یا امام حسن (ع)
السلام علیک یا حسن ابن علی المجتبی و رحمه الله
کُشتی بگیر پیش همه با برادرت
شاید کسی بیاید و جانم حسن کند!
بعد از تو ای امیر کفن پاره ها کسی
لازم نکرده است تنم را کفن کند
کار تو تا به دلم تیرِ غم انداختن است،
کار من با غم تو سوختن و ساختن است
کار ما هر دو یکاندازه به دل مربوط است
فرق ما بر سر دل بردن و دل باختن است
بردن و باختن اینجا چه تفاوت دارد؟
گاه، پیروز شدن در سپر انداختن است
لشکر چشمِ به خون تشنهی تو، دشنه به دست
همه آمادهی با یک نظرت تاختن است
خم ابروی تو کافیست مرا، اخم نکن
چه نیازی دگر از تیغ به زهر آختن است؟
عشق، آمیختن از عمقِ دو جان است به هم
کار عقل است که بر جانِ هم انداختن است
□
باز در وصف تو من قافیه را باختهام
تنگنای غزل از قافیه پرداختن است...
━━━━━━━━━━━
❏ #سعید_پورطهماسبی