خود را ز تو سلام کنم، زآن همیزیَم
میرم ار این گمان نبرم کاین سلام توست!
امیرخسرو دهلوی
غمت مباد که یاد تو با من است هنوز!
فاضل نظری
چون کبوتر دست برمیداشتند از رسم کوچ
فکر میکردند اگر روزی پرستوها به تو...
چنان به عشق تو مشغول و فارغم از غیر
که نیست ره به دلم قاصدِ خیال تو را
هزار سال به هجران بهسر برد از ذوق
اگر به خواب ببیند کسی وصال تو را...
قدری شیرازی
تنهاتر از آنچه فکر کردی بودم
همرنگ خزان و برگ زردی بودم
این خصلت من که نیست، تصویر شماست
این بود که من آدم سردی بودم...
گلناز سادات میرترابی