کدخدا فرموده یا از دهکده خارج شویم
یا که برگردیم با سگهای خان صحبت کنیم
دستِ خونی کی شود همرنگ دستِ جوهری؟
کارد را خارج کنید از استخوان صحبت کنیم
دور او را ای مسلمانان! کمی خلوت کنید
تا که ما هم با خدای مهربان صحبت کنیم
رحیم رسولی
هوا چرا همه بوی فراق میدهد امروز
تو تا همیشه گر از من سر جدا شدنت نیست
چه غم! نداشته باشم تو را که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوست داشتنت نیست
حسین منزوی
ای که مهرت نرسیده است به من، باور کن
هیچ کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
سجاد سامانی
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که میبینم
کسی انگار میخواهد ز من، تا با تو بنشینم
تن یخ کرده، آتش را که میبیند چه میخواهد؟
همانی را که میخواهم، تو را وقتی که میبینم
تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده میجویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینم
زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟
نباشی تو اگر، ناباوران عشق میبینند
که این من، این منِ آرام، در مردن به جز اینم
محمد علی بهمنی