شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو
شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شعر کوتاه،تک بیت، مهرداد تکلو

شاه بیت های ناب

شعر کوتاه


،لبخندِ تو به جــــــــــــانِ من انداخت آتشی 


لطفا به " بوصه " شعله ی آنرا زیــــــــاد کن 

گفتی: "هجای بوسه به سین است بی سواد!"

باشد ولی مرا "عملی" باســــــــــــــــواد کن !


احسان پریسا


غزل


،خسته ام مثل تو از کمرنگی دیدارها
زندگی افتاده روی دنده ی تکرارها


،ارتباط خانه را با کل دنیا قطع کن
جز ترافیک و گرانی، چیست در اخبارها؟


،دنج و کوچک بود تهرانی که حالا کشوریست
مملو از بسیارها بسیار ها بسیار ها


،خالی از احساس ،از لبخند، از غوغای عشق
شهر من افتاده گویی دست آدمخوارها


،پیشتر، اینجا به جای کافه های تنگ و ترش
وعده می کردیم با هم لای شالیزار ها


،کور شد ذوق پسرها، شعرگفتن سخت شد
مد شد از وقتی به جای دامن این شلوار ها


،از دیارم حال، باقی مانده در ذهنم فقط
یاد عطر شاخه های یاس بر دیوار ها


،آخر از این شهر  با هم می رویم، افسوس که
آرزوهای مرا با خنده کشتی بارها


مهدی نور قربانی

شعر کوتاه مهرداد تکلو


،اشتباه از شما نبود!
تقصیر من هم نبود!
به جان مادرم
خودکشی هم نبود
زنگ که زدم
اشتباهی
پنجره را
جای در باز کرد
گفتم از شیراز نامه دارید
به جای پله‌ها
باز اشتباهی
مثل پرنده‌ها از پنجره پرواز کرد.


سارا محمدی اردهالی

غزل مهرداد تکلو


،از چشمهای من هیجان را گرفته اید
این روزها عجیب خودتان را گرفته اید
 
اردیبهشت نیست که اردی جهنم است
لبهای سرختان کـــــه دهان را گرفته اید
 
،با چرت و پرت و فحش و ... ببخشید مدتی ست
از شعرهام لحن و بیان را گرفته اید
 
خانم! جسارت است ببخشید یک سوال
با اخمتان کجای جهـــــــــان را گرفته اید؟
 
خانم ! شما که درس نخواندید ....پس کجا
کی دکترای زخــــــــــــــــم زبان را گرفته اید
 
خانم! جواب نامه ندادید بس نبود؟
دیگر چـــــــرا کبوترمان را گرفته اید
 
خانم! عجالتا برویم آخــــــــــــــــر غزل
نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید
 
 سید مهدی موسوی

شعر کوتاه


،بهشت
چقدر از من دور است 
در خواب هم نمی بینمت 
مادر 


محمد فولادی

غزل


،به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد 
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد

گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد

با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد

دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد

سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد

علی اصغر داوری

مهرداد تکلو


،اسفند ، 

لااقل این روز های اخر را 

             ارام تر برو...!!

                     تو با رفتنت فقط!؟

          یک سال به رفتن او اضافه میکنی....


    مهرداد تکلو

غزل

،خدا آنقدر برق انداخت شمشیر نگاهت را

که حتی راهزنها هم نمی بندند راهت را



دو چندان می شود زیباییت وقتی که می گیرد

هلال ابر گیسوی سیاهی روی ماهت را



به آسانی جهانم را تصرف می کنی وقتی

مجهز می کنی با عشوه ای حتی سپاهت را



،دهانش از تعجب باز می ماند اگر دریا

فقط یک لحظه در چشمت ببیند این شباهت را



،خدا هم مثل من زیباییت را دوست می دارد

و لذت می برد وقتی که می بیند گناهت را



،نه تنها من فقط گاهی تو را گم میکنم در خود

که هر شب شمس گم میکرد راه خانقاهت را

غزل

،شاعر چشمِ تو میخاست کمی بد بشود

 

اتفاقا به دلش گفت : مردد بشود

 

نتوانست ، نشد ، عاشق ما کم آورد

 

هرچه میکرد که از  کوچه ی تو رد بشود

 

بیستون را چه کسی ساخت بماند جانم

 

عشق میخاست که فرهاد زبانزد بشود

 

ساده تر ، اینهمه پیغمبرِ عاشق پیشه

 

عشق میخاست که مجنونِ محمد (ص) بشود 

 

تو ز قولِ من شوریده بگو با پدرت

 

دخترت نامزدِ شاعرِ شوریده بباید بشود

 

من بامیدِ طلاقت که شما برگردی

 

شاعری همسرِ بعدیِ تو شاید بشود !!