مرا به جان تو سوگند و صعبسوگندی
که هرگز از تو نگردم، نه بشنوم پندی
دهند پندم و من هیچ پند نپْذیرم
که پند سود ندارد به جای سوگندی
شنیدهام که بهشت آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزومندی
هزار کبک ندارد دلِ یکی شاهین
هزار بنده ندارد دلِ خداوندی
تو را اگر مَلکِ چینیان بدیدی روی
نماز بردی و دینار بَرپَراکندی
وگر تو را مَلکِ هندوان بدیدی موی
سجود کردی و بتخانههاش برکندی
به منجنیق عذاب اندرم چو ابراهیم
به آتشِ حسراتم فکند خواهندی
تو را سلامت باد ای گلِ بهار و بهشت
که سوی قبلهی رویَت نماز خوانندی...
شهید بلخی
پس از عمری غزل گفتن ، به استقبالم امد عشق
همان خاری که بر دل داشتم ، آری به کار آمد .
اگر چه نا امیدم کرده بود اختر شناسی پیر
ولی سیاره ی خوشبختی ام روی مدار آمد ...
حسین کرمی
دیر شد در من اگر هم شور و شوقی بود ، مُرد
دیر شد ، این مَرد ، آن مردی که سابق بود ، نیست
سجاد رشیدی پور
این عمرگران مایه عجب میگذرد
شوال و محرم و رجب میگذرد
شوال و محرم و صفر خیلی زود
اما رمضان وجب وجب میگذرد
فاطمه صبوری